اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

اگر من ...

اگر من خدا را دوست داشتم ، غم و غصه از من دور میشد چون که لطف یاار با من همراه میشد 

خدا و خدا که در همه حال سرمنشأ عشق است با تمام وجود عاشق مخلوق خود است و این من بودم که از درک خالق خود عاجز موندم و شعور خود را به آن اندازه که باید بکار نگرفتم چه کنم که از پشیمانی خود نیز پشیمانم 
خدایا 
تمام لطف تو را که نمیتوانم بخواهم ، همین فکر تو هم برای من بس خواهد بود 
چکار کنم حتی نمیدانم چه میخواهم بگویم  غمهای سردی که استخوان هایم را میگدازند و میجوشانند و زبانم را در دهان باز مانده ام میبندند 
خیالهای ناشناسی که برایم آشنا میشوند سایه هایشان پریشان و غم هاشان آشفته که شاید فکر کنم ،
در دل من و در سر تو چه میگذرد اونوقتا که تو بودی و من در برابر تو گریان و حالا منم و خودمو تنهایی ،،،،
  • rohani