من و ...
- Tuesday, 31 Mordad 1396، 12:45 AM
من و رسوایی و سنگینی بار گناهی که فقط خودم میدونم ، در تنهایی و بین این همه ابر سیاه چگونه تحمل کنم ترسم از آن روز است که آخرتم را نیز خط خطی کرده باشم ،
چه کسی هیزم خواهد آورد تا آتشی را زبانه دار کند که من را خواهد سوزاند ،
اصلا مگر آتش آخرت خدا با هیزم شعله ور میشود شاید هم چربی های انباشته در قسمت های زائد بدن است که شکنجه را چندین برابر میکند ،
آنها که شهادت میدهندو باید خود برای من عذاب شوند تا عذاب برای من مضاعف شود ،
آنها که ممکن است نه حتما دست های من است که به اراده من عمل کرده و چیزی را که من میخواستم لمس میکردند ،
زبان من که حرف میزد تا متقاعد کند ،
گوش من که شنونده خوبی بود و چشم من که بیننده ی خوبی که نادیده ها را میدید حتی آن زمان که بسته بود و پاهایم که به اراده من حرکت میکردند به سوی اعمالم ،
گاهی اوقات وقتی فکر میکنم باید از دنیا خداحافظی کنم میترسم آنقدر که دیگر پاهایم به اراده من نیستند و دست هایم که خالی و قادر به حرف زدن نیستم و دیدگانم چیزهایی را میبینند که فکر کردن در مورد آن هم آدم را به وحشت میاندازد ،
همه خوب حرف میزنند اما اینکه چه کسی خوب است و چه کسی بد کسی نمیداند ،
امیدم به آن است که دست های همگان آنطور که به رضای اوست پر باشد ،
تا خاطری آسوده و دلی آرام داشته باشیم آنجا که دیگران هستند ما نیز باشیم ِ، نه تنها و نگران !
آمین
- 96/05/31