به روی پلی ...
- Friday, 10 Shahrivar 1396، 01:25 PM
به روی پلی بودم از جنس عشق ، پر از مهربانی ،
یک طرفش عشق ، سوی دیگرش دوست ،
زیر پایم دره ای به ارتفاع نگاهی که میشد عاشقی را به رخ همه کشید و من بر بلندای دل عاشقم چشم اندازی را نظاره میکردم که در آن نه بهانه بود نه بی اعتمادی ، نه دروغ و نه نگاه تحقیرآمیز ،
به همه چی فکر میکردم الا آنچه در مورد من دیگری فکر میکرد ،
نشسته بودم پای احساسم و پایبند به تمام گفته ها و نگفته هام ، تمام افکار و اعمالم ؛
نمیدونم چرا بند عشق در آنسو پاره شد و به اعماق همان دره ای که فخر میفروختم از عشق ،
سقوط کردم ، با شخصیتی خرد شده و ذهنیتی مخدوش در فکر دیگران ،،،،،،،،،،،،
باز هم مفتخر بودم که به پای احساسات نشسته ام در ته دره برای نکرده ها و نگفته ها ،،،،،،
کاش آدما بیشتر از اینا میتونستند روراست باشن تا ،،،،،،،؟
بگذارید در اعماق همان دره آسوده باشد جسم من !
میدونی وقتی این پایین تکه های خرد شده ی احساسم را که هنگام سقوط میان صخرهها گیر کرده اند را میبینم ، تماشای آنها رو به بالا نفس کشیدن را برام راحت تر میکنند که فکر میکنم همون راحتی شماست در بودن ،،،،،،
که من نباید باشم !!!
Hussain
- 96/06/10