به نام خدا
- Monday, 6 Azar 1396، 08:25 PM
به نام خدا
در روابط اجتماعی وقتی با اطرافیان و آدمایی که چندان شناختی ندارم برخورد میکنم خیلی محطاط میشوم و حداکثر تلاشم را در رفتار و گفتمان خودم میکنم تا رنجشی پیش نیاید که سبب کدورت و دلخوری از من شود .
در آدمهایی با نسبت دور و غریبه که روابط با آنها زیاد صمیمی نیست رضایت حاصل میشود و خودم هم خوشحال
اما با اطرافیان خودم مشکل دارم با تأمل زیاد در این مسئله متوجه شدم که اشکال در خودم است.
فکر میکنم مشکل خیلی بزرگی دارم ،
این که سالهای طولانی است که من همین آدمم ،
با همین خلق و خو و رفتار و منش ،
یعنی اصلا نتوانستم عوض بشوم نه اینکه نخواسته باشم
نه !
بارها خواسته ام که من هم مثل دیگران تغییر کنم اما علیرغم خواسته ام باز هم
نشد که نشد ،
و متوجه شدم که من عوض شدنی نیستم ،
نه با عوض کردن رنگ همرنگ دیگران و نه با این رو و اون رو شدن این طرف و اون طرف برگشتم ،
گاها آنهایی که رنگ عوض میکردند و چند رو داشتند به من خورده میگرفتند که تو ،
چرا ؟
کاش می فهمیدند
که رنگارنگ بودن بهای سنگینی دارد که من نمی توانستم پرداخت کنم و تحمل دورویی مشکل است برای کسی که یک رنگ و صاف و ساده است و صادقانه عزیزانش را دوست میدارد و نمیتواند آن را بر دوش کشد .
شاید اگر دیگران را می فهمیدم و می دانستم که تغییر و تحول در منش و شخصیت آنها امری طبیعی است و راحت می روند ، دور می زنند و با دل آدم بازی میکنند و تنها برای آنها سرگرمی بیش نبودم ،
آدمهای ارزان برایم گران تمام نمی شدند و من هم راحت با این موضوع کنار می آمدم .
اما افسوس ...
وقتی رنگ عوض میکنند دورو میشوند و دلشون ...
به آدم اَنگِ عوضی شدن میدن !
کاش ... ... ...
- 96/09/06