هیچوقت...
- Sunday, 15 Bahman 1396، 07:16 PM
هیچوقت در تمام مدت بودنم که در دنیا میگذرد از هیچ چیز نترسیدم ،
حتّی از مرگ ............
با خودم که روراست میشم هر زمان قفسی را میدیدم اگر که اِشغال شده بود و میهمانی داشت خیالم راحت میشد و اما اگر خالی بود در من هراسی به وجود میامد چونان کسی که در برابر عدالت حکم برایش خوانده میشد که ابد داری !
اسارتی بی حدومرز که با نیم نگاهی دست و پا در عین آزاد بودن بسته میشد و ...
اسیر
زمان زیادی از اسارتم در بند خودم میگذرد .
روزهایی را که فکر نمیکردم ببینم حالا دارم میگذرونم تصوّرش چقدر سخت بود اون وقتا و حالا گذراندنش دردناک !
گذشته های خوبِ من ، خوب مانده اند
ولی
با هر نفسی درد دارند
- 96/11/15