اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

غصه ها و دلتنگیهای زیاد

خاطره هایی در درونم دارم ،

با غصّه ها و دلتنگی های زیاد  که کنارشان گذاشته ام تا مبادا سبب زیان شوند ،

وای به روزی که از ترسهایی محتمل در آینده بر راهی نشسته باشم و بر گذشته ای بنالم که هیچوقت نخواهد آمد ،

مگر میشود به مردمی نگاه نکرد که می خندند به کسی که تمام وقت خود را به شب نگاه می کند و من بهتر از هر زمان دیگری فراموشکار شده ام که هیچ اعتنایی نمیکند به زمانی که میگذرد ، 

حال خوبی دارم وقتی فکر میکنم نزدیک ترین ها به من می توانند دورترین ها باشند ،

و آموختم که خودم پس اندازی داشته باشم از جنس خودم تا بتوانم در روز نیاز تمام خودم را بغل کنم و در آرامش به جایی راهی شوم که فهمیده شوم .

یا به قول بعضی ها 

زندگی‌ همین است

هر خاطره ، غروبی دارد

هر غروبی ، خاطره ای

و ما جایی‌ بینِ امید و انتظار

چشم می‌کشیم تا روزگار مان بگذرد

گاهی‌ هم فرق نمی کند چگونه

فقط بگذرد ...

  • rohani