عِشق هَم دَر دِل ما سَرگَردان
- Sunday, 23 Mordad 1401، 10:20 PM
چگونه میشود آشنا باشی ،
پیوسته در فکر هم ،
آنوقت نَه نِشانی و نَه رَهایی
که هر چه بیشتر به سوی آزادی دست و پا بزنی اسارتَت اَفُزون گردد .
آنگونه که روزَت شَب و شَبت به صبح نرسد اِلّا به کاوُش در میان تکه های ریز ریز شده ی خاطراتی که برای هَمِگان فراموش شده ان ،
آنان که هیچ نمی اندیشند به حَرفهایی نَسَنجیده و رَفتارها و کِردارهایی که ناخواسته دیگران را می آزارَد و خود خُرسند از نَبودن هایی که برای آنها آرامشی بَس آرامش است .
وَ برای خوبان فرجامَش این شَود که در فکر و یاد هم از هم فاصِله بگیرند .
گاه حِکمت در آنَست که زبان بِبَندی و چَشمها را باز کُنی و گوشِ جان به دِل بِسپاری گَرچِه هیچ نَبینی و هیچ نَشنوی .
به قول علی آقا شریعتی از مُرغانی که دانه خوردند و برای همسایه تخم گذاشتند دلگیر نباش ایمانت به این باشد که روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسید .
عشق را ماجراهاست و دَر این میانه تنها گِلایه هاش برای مَن و حرفهایی که ساعَتها در روز به فکر مَن بدون اینکه یک بار تَوان گفتنش را داشته باشَم .
به دیواری بلند مانَد که نه حال پَریدَنم است و نه آنکه تَوان خراب کردَنش را دارم .
هایِلی که تنها جُدایی می افکند و میسوزاند هر کَس را به دَردِ خویش !
دوتایی هایی که زود تمام میشود وَ دلهایی که سَرگردان نِشَسته بَر صندلی تنهایی به آوارگی خود در افکارش میاندیشد .
یادِمان باشد ندانسته دَر این سَرگَردانی تنهایی دِلمون را به روی کَسی آوار نَکنیم شاید او نیز .......
آنچنان سُخن نگوییم که روزی دیگر چَشمها سنگینی کند برای دیدن .
کَلماتی از زَبان شَنیده شَوَد که خوشایند دِل و روح خودمان باشَد نه برای خوشحالی دیگران ....
- 01/05/23