اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا

همی شه

همیشه همه چیز اونطور که به نظر میاد نیست 
یه روزایی ، یه چیزایی ، یه حرفایی و یه کارایی که
 دیگران بهش میگن راز .
 آن حال و آن زمان که (.....ِ.) را فقط من میدونستم و اون .
چقد خوب بود و قشنگ ، 
که هیچ کس و هیچ چیز مهم نبود هر کس هر حرفی رو  دلش می خواست میزد و هر جوری می خواست نگاه میکرد اصلاً مهم نبود 
چرا که ما میدونستیم و دیگران خبر نداشتن.  
من ___ ...
ما بودیم 
آن هنگام  زمین می لرزید  
لرزیدن ها ، ترسیدن ها و انتظارهای استرس دار دوست داشتنی بودن ،
شاید بخاطر این بود که میخواستن لحظاتی به یاد ماندنی باشند .
لحظه ای برای یک اتفاق خوب بنام عشق و گاهی هم نشدنی ترین کار دنیا .
و گاهی اوقات باید بی خیال باشی اونم از نوعی که به طور معمول بعد از انتظار کشیدن های طولانی پیش میاد  .
یه مدت تلاش بیهوده و این طرف و آن طرف دویدن .
بخواهی و نخواهن .
حسِّ بریدن و خستگی 
اینکه هیچ چیز برایت مهم نیست به آنجایی میرسی که هیچ فرقی ندارد
برسی یا نرسی ، 
بمانی یا بروی ،
دلتنگی هم معنایی نداره ،
فقط میگی بی خیال ،
و چه غمگین است این بی خیالی !!!
در میانه ی غم و سیاهی شب به حال و احوال خودم و تمام قلب های بی کس و تنها فکر میکنم که 
روزی بهاری بودن و اکنون همانند برگ زیر پا رنگی ندارن .
من انتقامم را از زندگی خواهم گرفت و به روزگار خواهم خندید
اما دروغ چرا 
حالم این روزا اصلا خوب نیست
حواسم هیچ جا جمع نیست ، نه اینجاست و نه آنجا 
لحظه ای بال در میارم و زمانی میسوزم قدری که ببشتر فکر میکنم 
می بینم اصلاً توانشو ندارم که با روزگار رودررو بشم و بازم باید بگم 
خسته نباشی روزگار
با من که نساختی حداقل با بعضیها بساز ...

  • rohani